کندن و رفتن
داشتم فیلم میدیدیم و به این نتیجه رسیدم خارجیها خیلی راحتتر از ما مدل زندگیشونو تغییر میدن. شب میخوابن و صبح جمع میکنن میرن یه شهر دیگه، یه کشور دیگه، یه کار دیگه...
از بحث اقتصادی و گذرنامه و ایناش که بگذریم ما چسبیدیم به خانواده. هر کاری بخوای بکنی حتی اگر قرار نباشه سوال کنن و توجیهشون کنی، باید خودتو راضی کنی اگه من نباشم هم میتونن فلان کار رو خودشون انجام بدن و قرار نیست زندگیشون فلج شه.
ذهنم خیلی آشفتهست این روزا. قصد میکنم یه چیز دیگه بنویسم منتها تهش از یه جا دیگه سر در میاره. لپتاپو باز میکنم درس بخونم، کار کنم میبینم نمیتونم تمرکز کنم و میرم فیلم میبینم. از خودم بدم میاد که دارم بهترین زمان برای جبران عقبموندنا رو هدر میدم.
تنها حرکت مثبت این چند وقته اینه که بالاخره " کشتن مرغ مقلد" رو دارم میخونم.
امروز تولد مامانه. قصد داشتم بالاخره یه سال خوشحالش کنم هم قرنطینه و هم این حال بد مانع شد.
هی سر عنوان انتخاب کردن به مشکل میخورم. جندتا پست با شماره میرم جلو باز یادم میره و از اول...
- ۹۹/۰۱/۲۲